دل نوشته هایی از نفرت
بهت نمیگم آدم بی معرفتی هستی!! چون بی معرفت ها که" آدم" نیستند
من سالهای سال مردم تا اینکه یک دم زندگی کردم........
تو میتوانی،یک ذره یک مثقال،
مثل من بمیری ؟!!
چطوری میتونی با همه بخوابی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من بالشم رو که عوض میکنم خوابم نمیبره....
هرزه
دیروز با اول شخص بوده ای …
امروز با سوم شخص …
چه راحت با اشخاص رابطه داری!!!!
هنوز هم با منی ،
خیالت راحت ، دارمت
تو را کنار سگ های وحشی دلم بسته ام
نمیدونم چی شد که تو...
راضی شدی به رفتنم
چی شد که باید برمو..
از همه چی دل بکنم
نمیدونم چی شد که من...
باید فراموشت بشم
باید منو خط بکشی
باید تو رو خط بکشم
این آخرین ترانمه...وا3 دلت نا مهربون
این آخرین گلایمه..میخوای بمون میخوای نمون
نمیدونم کدوم غریب شد آشنا و دلخوشیت
نمیدونم چرا دلت غربت چشمامو ندید..
عادت کرده ام
کوتاه بنویسم
کوتاه بخونم
کوتاه حرف بزنم
کوتاه نفس بکشم
تازگی ها
دارم عادت می کنم
کوتاه زندگی می کنم
یا شاید...
کوتاه بمیرم
نمی دانم
فقط عادت...